، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

ما سه نفریم

بدون عنوان

1394/6/26 0:40
نویسنده : مامان مریم
365 بازدید
اشتراک گذاری

سلام
سلام

سلام

بالاخره دوباره تونستم بیام و بنویسم آرام

اخ که چقدر تو این چند وقته تغییر .ردی و بزرگ شدی

دیگه قشنگ باهامون حرف میزنی(آرزوی من بود)، نقاشی کشیدن یاد گرفتی، بیشتر رنگها رو میشناسی، اعداد رو از یک تا ده به فارسی و انگلیسی میشمری، عضو کتابخونه شدی و کتاب میگیریم و اسم چیزهایی که توی کتاب هست رو میگی

حیوانات و میوه ها رو تقریبا کامل میشناسی و از روی عکسشون اسمشونو میگی، با برنامه های کودک تلویزیون ارتباظ برقرار کردی بخصوص خان بابا و لالایی های شبکه پویا.

روزی چند بار کشوهای لباساتو میریزی بیرون و میپوشی و درمیاری

دوست نداری به موهات چیزی بزنم بنابراین کوتاهشون کردم که زیاد آشفته نباشن
 

من عاشق حرف زدنتم

کلمه ها رو به زبون خودت میگی

مثلا میگی نباشی بششیم یعنی نقاشی بکشیم

به پستونک میگی بددی یعنی بزرگ شدی چون ما همش میگیم بزرگ شدی  و نباید دیگه بخوریش

وقتی نمیخوای پیزی رو بخوری میگی نمی میورم

برای تشکر میگی میسی عزیزم بعد خودت میگی خواهش مونونم

اینقدر زیادن که نمیدونم کدومو باید بنویسم

عاشق تک تک کلماتتم

برات یه ماشین شارزی خوشگل خریدیم اما بازم دست از سر ماشین قرمز موزیکال دویست تومنی تو بازارچه برنمیداری!!!

تقریبا هر روز یک ساعت میبرمت پارک و حسابی بازی میکنی

عاشق شکلات و لواشک و بستنی هستی

به لواشک میگی شلبالک

البته من فقط روزی یدونه یا دوتا تو میان وعده هات بهت میدم

روزی یدونه بستنی هم بعد از غذا میخوری

شکلات هم فقظ تافی میوه ای میدم بهت

خلاصه اینکه هر روز تا شب با هم کلی کار انجام میدیم و ناگفته نماند که شما یک کمی هم پر توقع هستیا

تا یک کم اوضاع باب میلت نباشه قشقرق راه میندازی البته هرچی داری بزرگتر میشی و عاقلتر میشی حرف زدن باهات و قانع کردنت راحتتر میشه

در اخر اینکه خیلی خیلی دوستت دارم و حتی نمیخوام یک دقیقه ازت جدا باشم

برای کارمم دارم یه فکرایی میکنم که مجبور نباشم بذارمت جای دیگه ای. میخوام همش با خودم باشی

فعلا برم بخوابم که خیلی خسته ام

شبت بخیر دخترم البته الان یک ساعته که شما خوابیدی و من اومدم سراغ کارام و همچنین نوشتن برای شما.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)