سی هفته و 4 روز
سلام دختر نازنینم. الان ساعت 1:20 دقیقه شب شنبه دوازدهم مرداده. درواقع 1:20 صبحه.
امشب دایی حسین اینا شام اینجا بودن و بابابزرگ و مادرجونم که تازه از راه رسیده بودن گفتیم اومدن. زندایی برات یه بلوز شلوار کوچولوی خوشگل بافته.دستش درد نکنه.بابایی سرما خورده و خوابه اما به سختی نفس میکشه و صدای تنفسش تا اینجا میاد. من اما با تمام خستگی روز خوابم نمیاد. الان اومدم روی میز ناهارخوری روبروی در اتاقت نشستم و دارم برات مینویسم. پنجره اتاقت بازه و یه نسیم خنک دلچسب ازش میاد داخل.
راستی امشب آخرین شبیه که کیان کوچولو تو دل مامانشه. فردا قراره بیاد به این دنیا و برامون لبخند بزنه. از خدا میخوام هم به اون و هم به مامانش کمک کنه که زیاد بهشون سخت نگذره.
پریروز با بابایی رفتیم سونوگرافی. دکتر قلبت،سرت،قفسه سینه ات، کلیه هات، مثانه ات،دستا و پاهاتو بهمون نشون داد. ضربان قلبت 145 بار در دقیقه بود و وزنت 1548 گرم. سرت پایین بود و پاهات بالا. به این طرز قرارگیری میگن سفالیک که برای به دنیا اومدنت مناسبه.قربونت بشم که همه جوره داری رعایت مامانو میکنی. آخه چقدر گلی عشقم
خداروشکر همه چی خوبه و من یک کم خیالم راحت شد. سونوگرافی میگه 16 مهر 40 هفته ات تموم میشه و به دنیا میای اما من احساس میکنم زودتر به دنیا میای. راستشو بخوای دوست دارم زودتر به دنیا بیای که نیمه اولی هم بشی. آخه 18 شهریور 36 هفته ات تموم میشه و اگه اواخر شهریور بیای میشه هفته 38 که عالیه.
من 26 شهریورو بهت پیشنهاد میکنم که ولادت امام رضا هم هست ولی خب تا آخر شهریورم که بیای خوبه
میخوام بدونی که من و بابایی واقعا دوستت داریم و منتظر دیدن روی ماهتیم و از خدا میخوایم سالم و سلامت بیای تو بغلمون.