5ماهگی روشا
دختر نازنينم سه روز دیگه پنج ماهت تموم ميشه.تو این پنج ماه روزهای تلخ و شیرینی رو با هم گذروندیم. از دل دردا و گریه های شما گرفته تا بیمارستان رفتن مامان و از طرفی دیدن بزرگ شدنت. اما شیرینیها خیلی بیشتر بودن و خداروشکر دارن بیشتر هم میشن.
راستش از اونجایی که مامانی قبل از شما نینی دیگه ای نداشتم،اوایل به دنیا اومدنت خیلی غافلگیر شده بودم،یک نینی کوچولو در کنارم بود که باید ازش مواظبت میکردم و از طرفی هم نگرانت بودم.هر کاری میکردم دل دردا خوب نمیشد، تا سه ماهگیت خیلی بهم سخت گذشت،اصلا نمیتونستم بخوابم و روزا هم حتی وقت غذا خوردن پیدا نمیکردم. اما خداروشکر الان یه ماهه که دل دردا تموم شدن،خوابت تنظیم شده،آرومتر شدی،خیلی کم گریه میکنی،بهتر شیر میخوری.اما هنوزم وقتی بیداری خوب شیر مامانو نمیخوری و بهت شیر خشک میدم که گرسنه نمونی. از این ماه که کم کم میتونی غذا بخوری و خیال ما هم راحتتر میشه.
این ماه غلت زدن و بلند خندیدن و گرفتن با دست و یاد گرفتی. یکبارم یه دوری کامل غلتیدی.
نمیدونی دیدن سلامتی و خوشحالی و بزرگ شدنت چقدر لذتبخشه.دوست داریم فقط تماشا کنیم.