ماه هفتم
عزیزم از سوم فروردین وارد ماه هفتم زندگیت شدی. غذای کمکی رو برات شروع کردم. صبحها فرنی و حریره بادوم میخوری. بعدازظهرها سوپ. از فردا عصرها هم میخوام بهت پوره بدم. بین غذاهاتم شیر خشک یا شیر مادر میخوری.خدا رو شکر خیلی از غذا خوردن خوشت اومده.غذا رو بهتر از شیر میخوری. بنابراین بهتر سیر میشی،بهتر میخوابی و خوشحالتری.
شبا معمولا بین ساعت 10-11 میخوابی. گاهی هم از 9 میخوابی. عادت کردی آخر شب یک کم راه میبریمت، بعدش میذاریمت تو رختخوابت یک کم بازی میکنی، بعدش یه شیشه شیر میخوری و همین که تموم میشه میخوابی
تا صبح دو بار بیدار میشی و معمولا شیر مادر میخوری، گاهی هم شیرخشک.اما در هر حال ساعت 7 صبح باید یه شیشه شیر بخوری.
گاهی هم یکدفعه بیدار میشی و گریه میکنی و همین که بغلت میکنم آروم میشی و دوباره میخوابی. فکر کنم خواب بد میبینی.
بعضی وقتا هم دنبال پستونکت میگردی و تا بهت میدم دوباره میخوابی.
از جاروبرقی و لباسشویی خوشت میاد.البته فقط دوست داری از دور تماشاشون کنی. امروز تو بغلم نشسته بودی، ایتقدر به لباسشویی نگاه کردی تا خوابت برد !
راستی چند روزه یاد گرفتی انگشت پاتو میبری توی دهنت و میخوری
وقتی میخوای روروئکتو راه ببری هی بالا پایین میپری، البته فقط روی سرامیک و موکت موفق میشی تکونش بدی.
خلاصه اینکه از اینکه روزامو باهات میگذرونم خیلی خوشحالم عزیزم
آهان یادم رفته بود بگم: هی برمیگردی روی شکم، بعدش به جای اینکه بری جلو، عصبانی میشی و غرغر میکنی.انگار اصلا از سینه خیز رفتن خوشت نمیاد.
خیلی دوست دارم زودتر راه بری و حرف بزنی
اینم یکسری از عکسای این ماهت: