، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

ما سه نفریم

بدون عنوان

1391/12/26 13:23
نویسنده : مامان مریم
139 بازدید
اشتراک گذاری

کوچولوی نازم دیروز خیلی روز سختی رو گذروندم. آخرین جمعه سال بود، طبق روال هر سال رفتیم سر مزار مامان و بابام اما اونقدر تو شلوغی و ترافیک موندیم که حال من حسابی بد شد و تا آخر شب هیچی نتونستم بخورم. امروز صبح هم رفتم بیرون که چندتا کار داشتم انجام بدم اما اونقدر حالت تهوع داشتم که زود خودمو به خونه رسوندم و دراز کشیدم. چی میشد این حالت تهوع من تا عید تموم میشد؟!!

اما اونطوری که بوش میاد قصد بهتر شدن نداره که نداره!!

راستی عشقم فردا میرم واسه سونوگرافی یازده ماهگی و پس فردا هم آزمایشات غربالگری رو انجام میدم. میدونم که انشالا شما سالم سالمی اما خب دکتر میگه برای اطمینان لازمه.

حدودا یک ماه دیگه هم میتونم بفهمم که شما گل پسری  پسرک  یا خوشگل دختر!! دخترک

یه حسی بهم میگه که خیلی مهربونی عزیزم. همش تصور میکنم که به دنیا اومدی و یکی دو ساله شدی، بعدش میای محکم بغلم میکنی و بوسم میکنی و تمام سختیهایی که دارم میکشمو کلا یادم میره. 

فقط از خدا میخوام که سالم و سرحال باشی و به من و بابایی هم سلامتی و قدرت بده تا بتونیم زندگی خوبی رو برات رقم بزنیم.

بابایی خیلی دوست داره از همون بچگی به موسیقی بپردازی به خصوص ویولون و پیانو  که سازهای مورد علاقشن.البته ما دوست داریم موسیقی فقط بخشی از زندگیت باشه که باهاش انس بگیری و احساس آرامش کنی و با نواختنت به ما هم آرامش بدی عزیزکم.

به امید اون روزها ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)