روشا 4ماهه میشود
عزیزترینم
یک ماه دیگه رو هم به سلامتی پشت سر گذاشتیم. گرچه این روزا خیلی خسته میشم و دیگه زیاد وقتی برای خودم ندارم اما از اینکه دارم وقتمو برای شما صرف میکنم خیلی خوشحالم.الانم مثل یه پیشی کوچولو خوابیدی.
2 روز پیش یعنی 5شنبه شما 4ماهه شدی. خاله جون صبح زحمت کشید از کرج اومد و شما رو بدیم قد و وزن و واکسن. بعدشم چون عجله داشتن بدون ناهار رفتن.
قدت 62 سانت
وزنت 5700 گرم
دور سرت42
شب تا صبح تب داشتی. هرچی بهت قطره استامینوفن میدادیم بالا میاوردی اما بالاخره بابا با ترفند چند قطره بهت داد و تبت سریع اومد پایین. قربون تحملت برم که با اونهمه تب اصلا گریه نمیکردی فقط آروم و مظلومانه ناله میکردی. وقتی بغلت میکردم بهت شیر بدم پوستم میسوخت. البته نذاشتیم تبت از 38 درجه بالاتر بره اما خب بازم همون نیم درجه خیلی داغت کرده بود. خلاصه خیلی شب تلخی بود و گذشت.
راستی دیروز برای اولین بار بردیمت یه جای شلوغ: نمایشگاه لوازم خانگی. اولش خیلی خوشت اومده بود و با کنجکاوی اینور اونورو نگاه میکردی اما بعدش خوابت گرفت و از اینکه شلوغی نمیذاشت راحت بخوابی عصبانی شده بودی. ما هم زود آوردیمت خونه که استراحت کنی عزیزم.
الانم داری تلویزیون نگاه میکنی و سریال عقاب سرخ میبینی
دوست دارم زودتر زمستون تموم بشه که بتونیم بریم بیرون با هم بگردیم دخترم