خونه خاله
سلام کوچولو. از دیروز عصر بابایی مارو گذاشته خونه خاله جون و رفته. چون شب میره سرکار و ما نمیتونیم خونه تنها بمونیم.
الان پسرخاله سعید اینجا پیش من وایستاده و داریم برات مینویسیم. پسرخاله وحیدم سخت مشغول خوندن آیین نامه رانندگیه. آخه فردا امتحان داره
براش دعا کن قبول بشه. آخه از یکسالگی دعا میکرد زودتر هیجده سالش بشه بتونه گواهینامه بگیره!!!!!!
راستی دیروز آلبالو تو آب خیس کرده بودم خوردم. واااااااااای !!!! چقدر خوشمزه بود.
میخوام واسه عید برات یه عیدی بگیرم. یدونه از این سرتاسریها هست که کلا میری توش، از اونا!
آخه من عاشق این مدل لباس نینیم. یدونه از بچگی خودمم دارم. صورتی حوله ایه!!!
البته باید یه رنگی بخرم که چه دختر باشی چه پسر، بتونی بپوشیش. مثلا ... سفید، سبز،
چه جیگری بشی با اون لباس. فکر کن بعدا من چقدر باید لباسای کوچولوتو بشورم.
راستی بهت گفتم که اولین پاپوش و کلاهت رو خاله بزرگه بافته؟؟ لیموییه. خیلی قشنگه. دستش درد نکنه.
واسه امشب دیگه بسه. کم کم میخوام بخوابم. شما هم بچه خوبی باش، بخواب تا منم بتونم بخوابم. شب بخیییییر