جاده چالوس با روشا
دیروز(10 فروردین) من و بابایی گفتیم به یاد پارسال که شما تو دل مامانی بودی و رفتیم جاده چالوس، امسالم با خودت بریم. اما به محض اینکه وارد جاده شدیم شروع به بیقراری و گریه کردی. ما هم نفهمیدیم چطوری برگشتیم کرج. خلاصه نشد ناهار بخوریم و نشد که ازت عکس بگیریم. همین که اومدیم داخل شهر خوابیدی. فکر کنم ماشین گرفته بودت. در هر حال اینم یه خاطره ای شد.
نویسنده :
مامان مریم
12:40